امريکا، سال 1933. «گريس» (هوارد) و پدر خلافکارش (دافو) پس از ترک شهر داگويل به طرف جنوب راه مي افتند ودر آلاباما متوجه مي شوند که در کشت زار پنبه ي مندرلي، هنوز برده داري رونق دارد. پدر «گريس» به راه خود ادامه مي دهد ولي خود «گريس» در آن کشت زار مي ماند و آزادي برده ها را نظاره مي کند و با موفقيت به آنان آموزش دموکراسي مي دهد.