فین یک مرد جوان محله ای است که عشق زیادی برای موسیقی دارد. او هرگز فرصتی برای نشان دادن صدای خود در نمایشگاه های معبد در روستای خود نداشته است. این در یکی از نمایشگاه هایی است که او با ساداو ملاقات می کند و دوست دارد. در روز عروسی خود، فین Sadao رادیو ترانزیستوری را که خانواده جدیدش را دوست دارد، به ارمغان می آورد، و همچنین فین را به یک فریبنده برای تبدیل شدن به یک خواننده مشهور تبدیل می کند. به زودی Sadao باردار است و برای Phanen سخت است برای ترک خانه، اما او مجبور به ورود به خدمات نظامی است. در حالی که در آنجا است، او وارد یک مسابقه آواز می شود و اولین دونده بازی را به باد می دهد. بنابراین او تصمیم می گیرد سرویس را ترک کند و به دنبال بانکوک برای پیروی از رویای او باشد. او دو سال در باندی زندگی می کند که هرگز به هیچ وجه جایی نمی رود و در نهایت مجبور به کار در کاشت نیشکر است. اما یک مبارزه باعث می شود او شغل خود را از دست بدهد. همانطور که همه چیز از بد به بدتر می رود، او رادیو ترانزیستور خود را با علاقه مینماید، زیرا در ذهن او باعث می شود زمان های بسیار آرام و صلح آمیز تر، زمانی که هنوز رویاها وجود داشت.