یک شهر کوچک در روستای هند می تواند شاهد یک رویارویی بین دو پدر - یک زامیندور ثکور عماد نادیان سینگ، یکی از قدرتمند، قدرتمند و بی رحمانه - که خواهان مردی است که شکایت پلیس علیه دو فرزندش را بلافاصله به قتل رساند. و دیگری، رودرا، کارگر فقیری است که توسط احمد به کار گرفته می شود و او می خواهد عدالت را پیدا کند، زمانی که وی متوجه می شود که دختر 9 ساله خود، دورگا، توسط پسران آوچ، باچو و بلا مورد ضرب و شتم قرار گرفته و مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است. در میان این پس زمینه، ما یک دکتر فاسد داریم که مایل است پس از رشوه مناسب، گزارش پزشکی خود را تغییر دهد؛ رامنیان باردوج، بازرس پلیس، که مایل است پس از اتهامات علیه فرزندان اوواج، اتهامات خود را از طاوکور اخراج کند.