جوانی به نام بهزاد تصمیم دارد با دخترعموی خود بهار ازدواج کند. پدر بهزاد ۲۰ سال پیش در یک سانحه رانندگی کشته شده و حسام، عموی بهزاد از خانواده او سرپرستی میکرده است. حسام کارخانهدار است و سهیل خرم که یکی از کارکنان اوست را به دلیل کلاهبرداری از کارخانه اخراج میکند. سهیل، حسام را تهدید میکند که اگر او را به کارخانه برنگرداند، دردسر بزرگی برایش درست میکند. با قبول نکردن حسام، سهیل پیش بهزاد میرود و به همراه یک شاهد، ادعامی کند حسام، بیست سال پیش پدر بهزاد رابه قتل رساندهاست و همچنین بهزاد صاحب عمهای است که از وجودش اطلاع ندارد. بهزاد وکیلی به نام ارغوان آذرنیا میگیرد و سعی میکند حقیقت را کشف کند...