علی شاگرد تنبل مدرسه راهنمایی و عاشق فوتبال است، اما به دلیل فقر ناچار است با کفشی که بارها پینه دوزی شده، به دنبال توپ بدود. روزی سر کلاس درس زیر میز مشغول تعمیر کفش پاره اش است که متوجه صدای جیرجیر کفش نو و شیک همکلاس پولدارش می شود و هوش از سرش می پرد. حالا تنها آرزوی او داشتن یک جفت کفش جیرجیرک دار است. با مراجعه به مغازه کفش فروشی و فهمیدن قیمت بالای کفش تصمیم به تهیه پول برای خرید کفش می گیرد. با کار و تلاش پول را فراهم می کند، اما روزی که قصد خریدن کفش را دارد، دختر کوچک همسایه فقیرشان با موتور تصادف می کند و علی همه پولش را برای مداوای او می دهد. سرایدار مدرسه که مهربانی علی را دیده، قصد دارد کفش را برای او هدیه بخرد، اما صاحب مغازه از گرفتن پول خودداری می کند و کفش ها را به علی هدیه می دهد.