مرتضی جوان آس و پاسی است که با شرط بندی در بازی بیلیارد امرار معاش می کند. او که با پدر و مادر فقیرش زندگی می کند عاشق دختر ثروتمندی به نام لیلا می شود. پدر و مادر لیلا فروهر می کوشند تا دخترشان را از سر راه مرتضی دور کنند. عاقبت مرتضی بر اثر حادثه ای کشته می شود و لیلا که افسرده است به توصیه ی پدر و مادرش به اروپا نزد عمویش می رود تا به تحصیلات خود ادامه بدهد.