"جلال" که به همراه دوستش "علی" یک کارگاه آهنگری را اداره میکند، در حادثهای با دختری به نام "پونه" آشنا میشود.به زودی جلال و پونه شیفتهی هم میشوند. "خاتم" پدر پونه که مردی فوق العاده متمول و با نفوذ است سعی در قطع این رابطه میکند، و وقتی از تهدید و ضرب و جرحهای خود نتیجه نمیگیرد برابر جلال از در التماس و خواهش درمیآید و به هر حال باعث میشود که جلال، پونه راترک کند.در این حال علی دوست جلال، دست به یک سلسله اقدامات میزند و سراجام واقعیت را برای پونه آشکار میسازد و پونه علیرغم میل پدرش با جلال ازدواج میکند.