یحیی جوانی است که میخواهد به حج برود، اما علاقهمند به سارا، همسر پسر مرحوم حاج ضیا که در میدان تره بار کاسبی میکند و نزد او شاگرد است میشود. حاج ضیا مخالفت میکند. یحیی پول حج را به یکی از کاسبهای نیازمند میدهد. سارا به دلیل بدخلقیهای پدر شوهرش تصمیم میگیرد که نزد خانواده خود به شهرستان برود که حاج ضیا با این ازدواج موافقت میکند.