آشنایی میان «رعنا»، دانشجوی شهرستانی رشتهی تئاتر و «بهرام رفعت» که به دیدار اجرای نمایشی از او آمده است، به ازدواجشان منتهی میشود. «رعنا» مدتی کوتاه بعد از ازدواجشان متوجه میشود که «بهرام» گرفتار بیماری روانی خطرناکی است. پیگیریهای او سبب میشود تا دریابد که «بهرام» در خلوت او، با عروسکی در اندازهی او به راز و نیاز میپردازد. «رعنا» تصمیم میگیرد برای حفظ زندگی خانوادگیاش، شوهرش را از این موقعیت نجات دهد؛ لذا رفته رفته خود را جایگزین عروسک میکند. اما این پایان ماجرا نیست...