«رضا» قاچاقچی سابقهداری است که پلیس بندر خرمشهر، به خصوص ستوان «رامین» همه جا در تعقیب اوست. رضا چون لو رفته، با همسرش که حامله است میگریزد و پلیس نیز به تعقیب او میپردازد. همسرش اگرچه میمیرد ولی پسری برای او به یادگار میگذارد. رضا پرش را به رامین میسپارد و خود تسلیم میشود. چند سال بعد وقتی رضا از زندان آزاد میگردد، پسرش نوجوانی شده است. او سعی میکند خودش را به پسرش نزدیک کند ولی این بر خلاف تمایل رامین و همسرش است که معتقدند وجود او به آینده پسر لطمه خواهد زد. در همین حال، مردی که سبب لو رفتن رضا بوده، از ترس برای گروکشی، فرزند او را میرباید. رضا و رامین به تعقیبش میپردازند و رضا در این درگیری به قتل میرسد. اما او که میداند فرزندش آینده خوبی پیش رو دارد، آسودهخاطر چشمانش را بر روی دنیا میبندد.