پس از آنکه سوفیا د کاستا توسط راکش گول زده و مورد حمله قرار گرفت، تصمیم می گیرد تا دوباره به دبی برگردد. در اینجا او در یک ویلا در نزدیکی ساحل جمیرا، که متعلق به کاران اوبروی ثروتمند است، یک اتاق را می بخشد. شش ماه بعد او به او پیشنهاد می کند و پذیرش می کند. مدت کوتاهی قبل از ازدواج او با یک بازیگر بیکار، ویکی ملوترا، ملاقات می کند و به او جذب می شود، اما تصمیم می گیرد تا با کاران ازدواج کند. در محراب، او ذهن خود را تغییر می دهد، او را رد می کند و تصمیم می گیرد با ویکی حرکت کند. اما همه چیز به سمت بدتر شدن است.