"رضا" مطرب، که برای دزدی وارد خانهای شده، پس از هجوم نیروهای امنیتی که قصد دستگیری روحانی مبارزی بنام "توحید" را در خانه مجاور دارن، در جریان فرار، دستگیر میشود. در بازجویی، رضا اگرچه سریعاٌ مشخص میشود که جرم او تنها دزدی است اما شباهتش به توحید سبب میشود که نیروهای امنیتی نقشهای طرح و به اجرا بگذارند. رضا وادار میشود که پس از آن آموزش، به قالب توحید درآمده و در گفتگوئی تلویزیونی ظاهراٌ اعتراف به اشتباهات خود کرده و بدین ترتیب مریدان خود را دچار تفرقه و سرگردانی مینماید. رضا بعداٌ میتواند از زندگی نسبتاص مرفهی برخوردار شده و شغل ثابتی به دست آورد. ولی متدرجاٌ در برخورد با مردم، متحول شده و باور میکند که خود نیز توحید است و شروع به سخنرانی بر علیه رژیم میکند. و حکم اعدام نیز او را از راهش باز نمیدارد... این چنین است که توحیدها در شهر فزونی میگیرند.