»توماس اريكسون« (بيورنستراند)، كشيش دهكده، حس مى كند پس از مرگ همسرش در پنج سال پيش، از خدا دور شده است. او هم راه جمعى مراسم عشاء ربانى را برگزار مى كند. پس از مراسم، زنى به نام »كارين« (ليندبلوم) از »توماس« مى خواهد كه به شوهرش كمك كند، چون از شنيدن خبر احتمال حمله ى اتمى چينى ها دچار وحشت شده است. »توماس« مى پذيرد در حالى كه كمك زيادى از او برنمى آيد و بيشتر به پوچى خودش پى مى برد...