سهیلا و بهادر زوجی هستند با مشکلات فراوان. بهادر برای کسب درآمد زیاد به هر کار خلافی دست میزند و با موتوری که همسرش با فروش طلاهای خود برای او خریده، دزدی و کیف قاپی میکند. روز تولد دخترش، بهار، ماشین مدل بالایی را سرقت میکند و چنین وانمود میکند که از دوستش گرفته و به همراه همسرش برای خرید هدیه عازم میشود که به دلیل سرعت بالا، ماشین واژگون میشود و سهیلا مجروح میگردد. در بیمارستان، بهادر به طور غیر مستقیم تحت تاثیر نصایح شخصی قرار گرفته، منقلب میشود و توبه میکند