"ابرام" به همراه پدر دختری که او را جهت همسری برادرش در نظر گرفته،به پاریس سفر میکند.در پاریس "ابرام" درمی یابد که او قصد ازدواج با دختری پاریسی دارد.ابرام سعی در منصرف ساختن او مینماید اما خود نیز شیفته دختری پاریسی به نام "نیکول" میشود.نیکول از نظر ابرام ،علیرغم زیبایی و محسناتش چون با اعتقادات و سنت های زندگی وی در تضاد است،اگرچه به او شدیداٌ علاقمند شده،معهذا تصمیم میگیرد که به ایران بازگشته و دختری را که برای همسری برادرش،برگزیده، به ازدواج خود درآورد.