خواهر و برادر لینوس، 19 ساله، که گواهینامه رانندگی دارند و وانجا 17 ساله است که هنوز در مدرسه است. مادر آنها Eva کار شبانه در یک هتل کار می کند. ما در طی یک ماه آنها را دنبال می کنیم. لینوس و وانا متوجه می شوند که آنها در جهان خود زندگی می کنند. و هیچ مکانی برای مادر یا پسر و دختران وجود ندارد. در ابتدا تنها عشق دلسوزانه در افکار ناگفته است. اما وقتی فکر می شود به کلمات می رسند، متوجه می شوند که آنها نیمه کامل یکدیگرند. آنها به یکدیگر نزدیک تر می شوند و در نهایت نمیتوانند در هر یک از اجساد بدن مقاومت کنند. در ابتدا آنها انکار، دروغ و سعی در مقاومت در برابر. این مربوط به شرم و گناه و ممنوعیت احساسات است که منجر به نقطه ای می شود که همه چیز در خطر است.