در اواخر دهه 1940، شاهزاده سروته خاما بیچوانالند در حال آماده سازی برای صعود به تخت پادشاهی در بریتانیا است. در آنجا، شاهزاده خونسرد عاشق یک کارمند سفید پوست بریتانیایی روت ویلیامز می شود و قصد دارد ازدواج کند. در حالی که آنها مظنون هستند که عمویش، رجنت، تمایلی به این امر نداشته باشد، هیچ چیز را برای تیراندازی دیپلماتیک و تحولات سیاسی داخلی تحریک نمی کند. اپوزیسیون بین المللی در حال حاضر به عنوان یک ملت بریتانیایی سفید پوستان به عنوان ملکه خود مواجه است و مخالفان بین المللی حتی از بریتانیایی ها سرزمین خود را به عنوان محافظان و ترس از واکنش نژاد پرستانه آفریقای جنوبی به این اعتراض به سلطه آپارتاید خود می دانند. پادشاه خاما و روت باید به مبارزه برای حفظ عشق خود و کمک به مردم خود در سرزمین هایی که جمهوری بوتسوانا تبدیل شوند، مبارزه کنند.