منوچهر و غلام دو پسرعمو و کارگر یک پیتزافروشی بزرگاند که توسط حاجی اداره میشود. منوچهر و غلام به علت نداشتن مکانی برای زندگی شبها را هم در همین پیتزافروشی سر میکنند. حاجی قصد رفتن به زیارت میکند و کلید منزل خود را برای مراقبت و آبیاری گلهایش به منوچهر میدهد و توصیه میکند حتماً تنهایی به منزل برود و غلام را با خود نبرد. الهه و الهام دو خواهرند و هر دو در یک مزون لباسعروس کار و زندگی میکنند. الهه و منوچهر ۷ سال است که با هم ازدواج کرده اند ولی به علت وضعیت بد اقتصادی هنوز موفق نشدهاند با هم زیر یک سقف زندگی کنند.