جوانی که صاحب مهرهی بخت شده در انتخاب طریق زندگی با شکست روبرو میشود و چندی بعد مهرهی بخت و جامه خوشبختیاش را از دست میدهد. درویش حامیش چوبی به او میدهد و جوان وسیلهی آن مردنزولخواری را که همواره مزاحم او بوده به صورت الاغی در میآورد و سوار آن شده و به آبادیش بازمیکردد.