یک بسیجی در جبهه های جنگ از واحد خود دور می ماند. او تنها و سر گردان سعی می کند خود را به واحدش برساند و نیروهای خودی را پیدا کند. امادر بیابان ناگهان یک ماشین حامل نظامیان عراقی را می بیند که سربازان مشغول تعمیرآن هستند. بسیجی منتظر می شود تا عراقی ها از محل دور شوند اما ناگهان ماری نزدیک مرد بسیجی می شود و جان او در خطر می افتد اما در آخرین لحظه که مار به بسیجی نزدیک می شود، عقابی از آسمان مار را شکار می کند.