این همه با یک پیام متنی آغاز می شود. یک پیام ناشناس برای تلفن های همراه از چندین زن و مرد جوان ارسال می شود. این پیام دعوت به حضور در یک قاتل یک مهمانی است. فقط کسی که این پیام را ارسال می کند هیچ کس نمی داند، اما معلوم می شود دعوت نامه ای نیست که هیچ کس نمی تواند آن را رد کند، اما هر کسی پشیمان خواهد شد. در داخل یک عمارت ویران شده، آنها جمع آوری، خوردن، نوشیدن، مهمانی، و زمان زندگی خود را - یعنی زمان آن است که برای رفتن. درب جلو باز نمی شود درب عقب باز نمی شود درب هایی که بعدها به اتاق های آشنا منجر شد، منجر به ایجاد موارد جدید می شود؛ بعضی از درهای باز به درهای دیگری باز می شود، و بعضی از آنها مستقیما به انتهای مرده می روند. تنها یک چیز ثابت باقی می ماند: هر درب یک دام است، تنها یک راه خروجی را ترک می کند.