«امیر» جوانی عیاش و فاسد است و حرفهاش، فریب دادن دختران و سوق دادن آنها به فحشا با یاری برادرش جاسم است. «مهدی» - که خواهرش «شیرین» نتوانسته ننگ رسوایی را تحمل کند و دست به خودکشی زده است – و «عبدالله» - جوانی روستایی که در جستجوی خواهرش «گلی» است – با یکدیگر همراه میشوند در حای که به شدت با یکدیگر مخالف هستند. امیر و جاسم این اختلاف را به نفع خود دامن میزنند. اما سرانجام برای از بین بردن عامل فساد، آن دو با یکدیگر متحد شده و گلی را نجات میدهند.