عاطفه علیرغم میل خانوادهاش با امیرعلی دبیر ساده مدرسه ازدواج میکند، امیرعلی پسر یک باغبان است که در خانه باغی که پدرش در آن کار میکنند با همسرش ساکن میشوند، امیرعلی در جبهه مجروح میشود و کسی از وی خبر ندارد، عاطفه باردار است و دنبال همسرش میگردد، در اواخر بارداریش به خانه پدریش باز میگردد، امیرعلی بصورت کاملا اتفاقی توسط شخصی شناسایی میشود و به خانوادهاش اطلاع میدهند که از کما خارج شده است