دختری نابینا بنا به وصیت پدرش وقتی حق استفاده از ثروت پدرش را دارد که ازدواج کند.پسرعموی دختر به طمع ارث او سعی میکند نظر دختر را جلب کند اما موفق نمیشود.دختر شیفتهی جوان سادهای است که یارای بازگو کردن علاقهی خود را به دختر ندارد.مرد لوطی مسلکی که از علاقهی جوان با اطلاع است با یک سلسله عملیات امکان ازدواج را فراهم میکند و بدین ترتیب دختر هم به ثروتش دست مییابد.