مهتاب با پسربچهای تصادف میکند و او را به بیمارستان میرساند و متواری میشود اما مرتباً دچار کابوس میشود که پسربچه فوت کرده. از طرفی مهتاب قبل از ازدواج توسط شخصی بهنام فروغ گمراه شده و در کار حمل مواد مخدر بود و این موضوع را از مجید پنهان کرده بود و از پنهان کاری خاطرۀ خوبی نداشت تصمیم میگیرد خود را به خانوادۀ پسربچه معرفی کند و ماجرا را به شوهرش نیز بگوید.