آدیل، یک مهاجم جوان تایلندی که در حال پا زدن است، از مبارزه افتخاری تا مرگ فرار کرده است. ایلام، یک قاتل که همچنین فرزند آدیل است، به سرعت سازماندهنده بازی مرگ برای کشتن فراری است. آدیل و یک دوست دوران کودکی به دنبال جایی برای پنهان کردن و بهبود یافتن، در پناهگاه بوئنوان بوینگ که Adil شغل خود را آغاز کرده است پناه می برند. در همین حال، ایلهم هرگز از همان روزی که بسیاری از سالها پیش از آن بیرون آمده بود، به بونوهان بازگشته است. پس از بازگشت، خاطرات تنهایی و رها کردن ذهن خود را سیل می کند و او موج های ناراحتی و پشیمانی را تجربه می کند. باکار، برادر سوم، همچنین از شهر می آید؛ او ظاهرا یک معلم مدرسه محترم است، او در واقع یک شخص حریصانه و بی رحمانه است و سعی می کند پدرش را متقاعد کند که یک محل دفن برای یک شرکت ساختمانی را به فروش برساند.