رضا و سارا در اثر اختلافات جزیی قصد جداشدن دارند، روز محضر شناسنامه سارا را کیف قاپی میدزدد آنها برای گرفتن المثنی راهی مشهد شده از طرفی دکتر سیمین (همسایه شان) را میبینند که به علت خرابی ماشینش با آنها همراه میشود و در راه سارا را نصیحت میکند و میگوید خودش بچهدار نمیشود و قصد جدایی دارد با این که همسرش با این مسئله او مشکلی ندارد.در راه شیرین و هدیه که از اتوبوس جاماندهاند را سوار میکنند.شیرین بیمار است و میخواهد هدیه را به یکی از اقوام در مشهد بسپارد.کمی جلوتر سمانه و مادرش ا سوار میکنند که مادرش نارسایی کلیه دارد وقتی به مشهد میرسند بابک برادر سیمین که سیمین به خاطر او به مشهد آمده از سمانه خواستگاری میکند. شیرین فامیل دورش را پیدا نمیکند و میمیرد و بچه را به سیمین میسپارد. برای مادر سمانه کلیه پیدا میشود و سارا و رضا باهم آشتی کرده و به اشتباهشان پی میبرند.