دو جوان از شیراز راهی تهران میشوند.یکی از آن دو آرزو دارد "ثریا بهشتی" را از نزدیک ببیند.آن دو در جاده با دختری برخورد میکنند که مدتی در انگلستان به سر میبرده و حالا در سلک هیپیها درآمده است.آن دو با دختر به تهران میرسند.پدر دختر برای قدردانی از آن دو جوان ترتیبی فراهم میکند که آرزویشان جامهی عمل بپوشد و بالاخره جوان ثریا بهشتی را میبیند و دیگری نیز با دختر مورد علاقهاش ازدواج میکند.