یک مرد با یک زن متاهل مصاحبه می کند. داستان او از کار سختی که هرگز از والدینش، از پدر که تلاشهایش را تقبیح می کند، از مادر بی گناه آشکار می کند. او خانه آنها را می سازد. به جای دادن آپارتمان خود به او و عروس خود، آنها را مسطح، به طوری که او به مونیخ برای کار در ساخت و ساز، آوردن همسر خود که به زودی باردار می رود. آنها چیزهای اعتباری را خریدند او بیش از حد کار می کند او با گل و هدایای گرانقیمت نشان می دهد. هنگامی که ساخت و ساز کاهش می یابد و او کار اضافه کاری کمتری می کند، او نمی تواند عادت های خرج خود را تنظیم کند: او باید دوست داشته باشد. فشار مطبوعات هنگامی که او فریب می خورد و خشونت رخ می دهد، چه کسی قربانی خواهد شد؟