« دكتر بن مكنا » ( استوارت ) و همسرش ، « جو » ( دى ) كه همراه پسر كوچكشان براى گذراندن تعطيلات به مراكش رفته اند ، شاهد قتل يك مأمور مخفى فرانسوى مى شوند كه پيش از مرگش به « بن » مى گويد جاسوسان مى خواهند يك سياستمدار خارجى را در آلبرت هال بكشند . جاسوسان براى ساكت نگه داشتن آنان پسرشان را مى ربايند و زن و شوهر در تعقيبشان به لندن مى روند .