میرزا کوچکخان که تازه از تبعید بازگشته به همراه دوستش میرزا حسین کسمایی در رشت گردش میکند که در شهر متوجه دستگیری رضا آژان توسط روسها میشود. رضا آژان ملتمسانه از میرزا تقاضای کمک میکند .غیرت میرزا به جوش می آید و به او کمک میکند .در این ماجرا پای میرزا تیر میخورد . میرزا و رضا آژان فرار میکنند و به خانه دکتر حشمت میروند تا پای میرزا معالجه شود . این ماجرا میرزا و دوستانش را به فکر می اندازد که برای مبارزه با اشغالگران روس دست به قیام بزنند . میرزا به کمک برادرزاده اش دوستان قدیمش را که در ماجرای مشروطه همپای او بوده اند پیدا میکند . که شیخ علی شیشه بر ، پهلوان شیر یداله ، حسن خان آلیانی از جمله آنها هستند. در کنار اینها میرزا توانست حمایت چند تن از تجار و کسبه سر شناس از جمله حاج احمد کسمایی را جلب کند . میرزا و یارانش به جنگل میروند . قیام شروع می شود و روز به روز توسعه پیدا میکند . جنگلیها ابتدا دسته عبدالرزاق را که برای سرکوب آنها آمدند شکست میدهند و بعداز آن قشون مفاخرالملک را نیز شکست میدهند . کار قیام بالا میگیرد و آنها به رشت میروند . بعد از انقلاب بلشویکی روسیه اکثر قوای روس با آرامش به روسیه باز میگردند و جنگلیها در این کار با آنها همکاری میکنند . اما آخرین دسته از قوای روس به فرماندهی ژنرال بیچراخوف که هنوز تزاری است با قشون انگلیسیها به فرماندهی ژنرال دنسترویل متحد میشوند و آنها از جنگلیها میخواهند که ضمن اجازه عبور از گیلان تعدادی از پاسگاهها را نیز در اختیار آنها قرار بدهند تا به جنگ بلشویکهای قفقاز بروند . جنگلیها قبول نمیکنند و به ناچار جنگ در میگیرد . قشون روس با استفاده ار توپهای دور برد جنگلیها را که آرایش نظامی اشتباهی گرفته بودند شکست میدهند و به انزلی میروند . رشت نیز به دست انگلیسیها می افتد . جنگلیها رشت را پس میگیرند اما انگلیسها دوباره آنرا تصرف میکنند . و بعد از یک سری درگیری به پیشنهاد کنسول فرانسه بین آنها صلح برقرار میشود . در تهران وثوق الدوله به حکومت میرسد . و به میرزا پیشنهاد میکند که نیروهایش اسلحه را زمین بگذارند و خودش هم ضمن تامین جانی به عتبات برود . میرزا قبول نمیکند . اما حاج احمد کسمایی تسلیم میشود .وثوق الدوله ، تیمورتاش را به همراهی بیست هزار قزاق به گیلان میفرستد . قشون قزاق آماده جنگ با جنگلیها می شود . اما میرزا تن به جنگ با هموطنانش نمیدهد . و به ناچار عقب نشینی میکند . جنگلیها به دسته های کوچک تقسیم میشوند و از فومنات به طرف شرق گیلان راهپیمایی میکنند. در طول این راه طولانی و طاقت فرسا عده ای از پا در می آیند ، عده ای دیگر ، میرزا را ترک میکنند ، بعضیها تسلیم ،و بعضی دیگر دستگیر می شوند . میرزا و دسته او از سپیدرود میگذرد و به دسته دکتر حشمت ملحق می شود. میرزا با کمک افراد ساعد الدوله خبردار میشود که در شرق گیلان برای او تله گذاشته اند و باید به فومنات برگردد . اما دکتر حشمت مریض و خسته است و می خواهد تسلیم شود . میرزا ظاهراً رای دکتر را بر می گرداند اما دکتر بعد از رفتن دسته میرزا تسلیم میرپنج ایوب میشود . میرپنج ایوب پشت قرآن برای دکتر امان نامه میدهد اما بعد از تسلیم شدن دکتر و یارانش به آن عمل نمیشود و دکتر حشمت در رشت اعدام میشود . میرزا هم بعد از شنیدن خبر تسلیم شدن دکتر حشمت یارانش را مرخص میکند و خودش به همراه هفت تن از جنگلیهای وفادار به سمت فومن حرکت میکند و البته مصمم است که همچنان به مبارزه اش ادامه دهد.