مادر جوانی،دختر کوچکش را که لال است برای معالجه به تهران میآورد و در کاباره ای مشغول کار میشود.صاحب کاباره به زن توجه دارد و چون نمیتواند نظر او را جلب کند دخترش را میرباید.مادر به همراه شوهرش در جستجوی کودکشان برآمده و پلیس را نیز از موضوع بااطلاع میکنند.مادر و پدر سرانجام مخفیگاه فرزندشان را پیدا میکنند.کودک با دیدن آن ها از شدت هیجان زبان باز می کند و صاحب کاباره گرفتار میشود.