«زینت» بهورز جوانی است که در خانهی بهداشت یکی از روستاهای جنوب کار میکند. در آستانهی ازدواج، خانوادهی داماد با کار کردن او موافق نیستند. کوشش «زینت» برای جلب موافقت خواستگار به نتیجه نمیرسد. خانوادهی «زینت» با این ازدواج موافق هستند و از این میترسند که مبادا آنها منصرف شوند. سرانجام پس از کشمکشهایی «زینت» کار خود را رها میکند و به خانهی شوهر میرود. ظاهراً همه چیز تمام شدهاست، اما در واقع چنین نیست، زیرا کشمکش در خانهی شوهر ادامه دارد...