مامان یک راننده است و از افسردگی رنج می برد. Ema هویج است و برای الکل مصرف شده است. ماما در محل کارخانه محروم زندگی می کند. ماما در شفت زندگی می کند ماما چشم امام را دوست داشت. مادر ماما را در دید دوم دوست داشت. مدتها پیش اما یک کودک را از دست داد و شروع به نوشیدن کرد. یا ابتدا او شروع به نوشیدن کرد و سپس کودک را از دست داد. این مهم نیست مهم است که ماما به او کمک کرد تا از آن عبور کند. ماما و مادر شروع به زندگی می کنند. آنها از یکدیگر در فقر کامل حمایت می کنند. آنها توسط پادشاه هبوس که در تخلیه زندگی می کنند، ازدواج می کنند. مامان و عزیزم در عروسی می مونن و یک بچه نزدیک کامیون پیدا می کنن آنها ادامه می دهند.