هنگامی که استوارت شارتر - یک مشروب بی خانمان با یک گذشته خشونت آمیز - ملاقات با نویسنده و کارمند خیریه الکساندر مارش، آنها اعتصاب یک دوستی بعید است. همانطور که الکساندر بیشتر در مورد زندگی پیچیده استوارت و دوران کودکی ترسناک می داند، می پرسد آیا می تواند داستانش را بنویسد و استوارت او را توصیه می کند داستان را به عقب بگوید، به طوری که "بیشتر هیجان انگیز است - مانند یک تلخ قتل توماس کلنسی". با استقبال قابل توجه این اتحاد، استوارت به تدریج داستان زندگی خود را در معرض دید، شخصیت انعطاف پذیر خود و احساس خنده دار طنز را به داستان را لبه تقریبا تراژیک کمیک. الکساندر از طریق اداره پست، تلاش می کند تا خودکشی و جادوها را در داخل نهادهای متعدد انجام دهد، به یک دنیای کاملا بیگانه نگاه می کند و شروع به درک اینکه چگونه زندگی استوارت به شدت خارج از کنترل است.