مراد رحمتی نوجوانی 12 ساله است که به همراه پدرش در خانه ای قدیمی زندگی می کند. پدر مراد که کارمند یک کارخانه است به دلیل ابتلا به بیماری رماتیسم، از کارافتاده تشخیص داده شده و باید بازنشست شود. پدر برای کارهای اداری و نامه نگاری مراد را با خود به اداره می برد تا خواسته اش انجام شود. مراد و معلم او به این وضعیت اعتراض دارند تا جایی که مراد از همراهی پدر خودداری می کند و پدر به این نتیجه می رسد که باید خواندن و نوشتن بیاموزد.