دخترش به وصیت عمویش به ایران بازمیگردد تا املاک وسیع خود را تصرف کند.در این حال یکی از ثروتمندان مقتدر آن حوالی به املاک او چشم دوخته است.جدالی بین مرد ثروتمند و دختر درمیگیرد و دختر به یاری جوانی که درعین حال پزشک آن ناحیه نیز هست حرفش را پیش میبرد.مرد ثروتمند مجروح میشود و پزشک و دختر کمکش میکنند تا بهبود یابد.بعد از این ماجرا، مرد ثروتمند از ادعای خود صرف نظر میکند.