حسین رزاز به علت بدهی در زندان به سر میبرد، حسین با تلاش دوستش اصغر از زندان آزاد شده و متوجه غیبت همسرش محبوبه میشود. چند نفر به حسین اطلاع میدهند که او را در یک ماشین جدید دیدهاند. یک روز او را تعقیب میکند و متوجه میشود محبوبه پرستار زن پیری در یک منزل مسکونی است