پدر یوحنا کشیش روشن ضمیری است که صومعه او در نزدیکی شهر مدینه واقع شده است. او با مطالعه منابع اصیل عیسوی از ظهور پیامبر خاتم پی برده. اما برای حفظ صومعه خود دغدغه فراوانی دارد. لذا دچار تحیر و سرگردانی شده که بالاخره به مدینه برود یا نرود. بالاخره در شرایطی پیش بینی نشده، اسعد فرزند خوانده گوژپشت او راهی مدینه می شود تا آخرین خبرها را برای او بیاورد. اسعد ناخواسته در مدینه شاهد وقایع پر فراز و نشیب پس از پیامبر قرار می گیرد و با کوله باری از خبرهای عجیب نزد یوحنا باز می گردد. یوحنا از شنیدن آن خبرها به گونه ای تحت تأثیر قرار می گیرد که درنگ را جایز نمی شمارد و شبانه با نزدیکان خود به سمت مدینه حرکت می کند. امّا...