علیرضا شاگرد اول راهنمایی در مورد ادامه تحصیل در تردید است. از سویی باو (پدربزرگ) او را تشویق میکند به تحصیل ادامه دهد و به عنوان پزشک فارغالتحصیل شود. و از سویی دیگر علیرضا احساس میکند که بار معیشت خانواده بر دوش پدر سنگینی میکند و تنهایی، رنج کار را برایش دو برابر کرده است. علیرضا به مدرسه باز میگردد اما کلاس به علت نداشتن شاگرد به تعداد کافی تعصیل شده است و...