نوجوانی به نام «جهان» به همراه برادر کوچکترش «احمد» نزد داییشان زندگی میکنند. در جریان انجام یک دستبرد، دایی دستگیر و زندانی میشود و دو برادر به همراه پسرداییشان «بهرام» به کانون اصلاح و تربیت تحویل میشوند. «جهان» به دلیل رفتار خوب، پس از گذشت دو سال، آزاد میشود. او که مدتی است تصمیم به ازدواج با دختردایی اش را داشت، موفق میشود به کمک مددکار کانون، یک کار مناسب پیدا کند. در این حین، «احمد» و «بهرام» از کانون اصلاح و تربیت فرار میکنند. «احمد» که دچار بیماری است، در مراسم جشن عروسی صاحبخانه، با «جهان» درگیر میشود و حین ترک محل، زمین میخورد و ناگهان میمیرد. «بهرام» و «جهان» دستگیر می شوند، اما پس از اعتراف صاحبخانه، هر دو آزاد میشوند.