"عباس" به عنوان رانندهی زن ثرتمندی استخدام میشود.زن وسیلهی افرادی به شدت زخمی میشود و عباس که متهم شده میگریزد.عباس پی میبرد که دختر زن ثروتمند در شهرستانها در جستجوی مردی است که نیمی از نقشهی محل اختفتی یک شیئی طلائی گران قیمت را در اختیار دارد.عباس همه جا در تعقیب دختر است و پس از یک سلسله ماجرا،دختر درمییابد که مرد مورد نظر در واقع رهبر باند است و یکبار دیگر گریزهای عباس و دختر شروع میشود.عباس سرانجام شیئی طلایی را به دست میآورد و با دخالت پلیس تبهکاران نیز گرفتار میشوند.