"جکی" در اپراتور CCTV (چشم شهر) مشغول به کار است. او هر روز در حال تماشای قسمت کوچکی از جهان برای حفاظت از مردمیست که در دیدش هستن. روزی مردی رو در یکی از مونیتورها میبینه، شخصی که هیچوقت فکرش رو نمیکرد ببینه، مردی که هرگز نمیخواست ببینه، حالا دیگه چارهای نداره، مجبوره باهاش روبرو بشه...