"اکبر" برای یک زندگی بهتر از اراک به تهران میآید . در شرکتی راننده میشود. اکبر شیفته دختری در شرکت میگردد. این دختر در عین حال مورد علاقه انباردار شرکت نیز هست و چون نمیتواند نظر مساعد دختر را بدست آورد کینه راننده جوان را بدل گرفته و برایش پاپوش درست کرده و سبب اخراجش میشود. صاحب خانه "اکبر"، که رقاصه از کار افتادهایست به یاریشان میشتابد.