فریبرز برای ادای یک نذر برای خواهرش نرگس که به تازگی فوت کرده مبلغ قابل توجهی را به کمپ اهدا میکند و به سمت مزار خواهرش میرود؛ در آنجا یحیی که از بچه محل قدیمی است را میبیند که قبلا خواستگار نرگس هم بوده. یحیی از فریبرز برای پیدا کردن یک ماشین گمشده٬ که جاساز مواد مخدر بوده درخواست کمک میکند. فریبرز به کمک یحیی میرود که مشخص میشود خود فریبرز هم موادفروش در حجم بالا است. فریبرز از طریق یکی از دوستانش مطلع میشود که یحیی پلیس است و دختر او را میدزدد و...