این یک داستان در مورد یک شکارچی است که از پارانویا و توهم ها رنج می برد پس از پنهان کردن قتل تصادفی یک پیاده روی قدیمی. این باعث می شود که او از حفظ احساساتش سر باز نمی زند و باعث می شود او در برابر همسر و دخترش بایستد. این "درخشان" ملاقات "نردبان یعقوب" است.