"رضا" که مادر، خواهر و برادر کوچکی دارد از سردرد شدیدی رنج میبرد که تشخیص پزشکان نتیجه وجود غدهی مغزی است. در اینحال قتلی روی میدهد و برادر مقتول برای یابنده قاتل مبلغ قابل توجهی جایزه تعیین میکند. رضا که زندگیاش را در انتها میبیند با همکاری دوستی خود را قاتل معرفی میکند تا دوستش جایزهی متعلقه را پس از مرگش به مادر و خواهر و برادرش بدهد. به هنگام اعدام رضا دچار سر درد همیشگیاش شده و به بیمارستان منتقل میشود وتحت عمل جراحی قرار گرفته و بهبودی کامل بدست میآورد. رضا پس از اطمینان به بهیودی خود قتل را انکار میکند و در یک فرصت موفق به فرار شده و پس از پیگیری سرانجام قاتل را که برادر مقتول است شناسایی کرده و گرفتار قانونش میکند.