جوانی روستایی، دحتر کدخدا را دوست دارد اما کدخدا بی توجه به این علاقه قصد دارد دخترش را به همسری مباشر دهکده درآورد.مباشر و میرزای ده که کارشان چپاول اهالی است به لخاظ اختلافاتی باهم درگیر میشوند، نتیجهی این اختلافات قتل میرزا میشود.مباشر زیرکانه گناه این قتل را متوجه حوان روستایی کرده و با گرفتار شدن او، تنها مانع عشقیاش رفع میشود.دختر میگریزد و با پسر ارباب آشنا میشود.ارباب زاده شیفتهی دختر کدخدا میشود اما دختر همهی حواسش نزد مرد محبوبش است.به زود حقایق روشن میشود و پسر ارباب که حقیقت عشق فیمابین دختر کدخدا و جوان روستایی را دریافته، یاعث ازدواج آندو میگردد.