مارسلینو برای یک کشیش عجله می کند، زیرا مادر عزیزش می میرد. وقتی او با او باز می گردد، خیلی دیر شده است. همسایگان خوب مراقب یتیم فقیر تا مراسم خاکسپاری هستند. آنها فکر می کنند که برادر مادر مرحوم یک زندگی شلوغ و بی رحم بود - در مراسم شرکت خواهد کرد و از برادرزاده خویش خوش آمد می گوید. عجیب و غریب قدیمی خود را به عنوان عمو می گذراند و پسر را در مربی قدیمی که در آن زندگی می کند، می برد. اما پدر و مادر واقعی به نظر می رسد: مردی که میراث مارسلینو را می خواهد. علاوه بر این، خواهان برادرزاده اش می شود تا به پسران جوانی گرسنه که برای او کار می کنند، پیوست.