یک دختر کاراته باز در جاده به عنوان کمک جیپ ژاندارمری را که حامل یک قاچاقچی باسابقه و "صمد" است متوقف میکند و سرکار استوار و ژاندارم محافظ را از پای درمیآورد ولی کلید دستبند آنها را پیدا نمیکند و ناچار صمد را نیز با خود میبرد و او را در شهر رها میکند. صمد در شهذ با فنون کاراته آشنا میشود و پس از بازگشت به روستا همهی جوانان ده را با کاراته آشنا میسازد! سرکار استوار صمد را به شهر میفرستد تا رد تبهکاران را پیدا کند سرانجام ماموری که برای کشتن صمد آمده است توسط ژاندارمها دستگیر میشود و هنگامی که دوستانش برای نجات او اقدام میکنند سرکار استوار و افراد پاسگاه تمامی تبهکاران دستگیر میکنند.